سید کوچول بابا
سلام نی نی ها من الان 24 روزمه و چند روزیه رفتیم خونه خودمون
بله نی نی ها یی که شما باشید جونم براتون بگه منه کوچول موچول رو ختنه کردند و یه چند روزی اوخ شده بودم و وقتی جیش میکردم اوخم میسوخت و گریه میکردم و مامانی رو یه ذره اذیت کردم چون شبا نذاشتم لالا کنه تا مواظب من باشه
تازه بابایی هم اینقدر منو دوست داره که نگو چند باری شبا که بیدار شدم یواشکی که مامانی بیدار نشه منو برده تو پله ها و تکون تکونم داده تا لالا کنم و باهام حرف میزنه بابایی منو سد کوچول صدا میزنه
دیشبم برا اولین بار من و بابا و مامانی پیاده روی کردیم و از خوبه باباجون (بابای بابایی ) تا خونه خودمون پیاده اومدیم خسته شدیم از بس راه رفتیما !!!
شوخی کردم خیلی هم دور نیست توی راه هم موتوری های بدجنس یه عالمه گاز دادند منم میخواستم برم دعواشون کنم من که نترسیدم به خاطر مامانی میگم بعله بابایی جلومو گرفت وگرنه بقیه شو دیگه خودتون میدونید....
امروزم مامان جونم با زن دایی جونم و با دختر دایی جونم اومدند خونمون بهم سر زدند و عکسهای جدیدم رو مامانی دادتا تو وبم بذارند تا ایشالله من بذارم مامانی خودش برام بنویسه اینم عکسهای منه گل پسر